خانوم فرمود : ازاینکه کسی دست یتیمی به سر اینها بکشه خودم می خوام بکشم،فضه میگه هر چی خانم گفت:گوش کردم... آب گرم کردم،حسنین و زینبین و آروم می شست... دستش می لرزه،جوان هیجده ساله دستش داره می لرزه! 😭😭 بچه ها رو که شست... غذا رو مهیا کرد...