📚قسمت بیست و هفتم
#قصرتنهایی
🔻هر کس مرا میشناسد که میشناسد🔻
🔶تاسخن معاویه به اینجا می رسد امام حسن(ع) از جای خود بلند می شود و چنین می گوید :
💥«ای مردم❗️شما می دانید که من فرزند رسول خدا هستم ، من از پیامبر هستم و پیامبر از من است . آیا آیه تطهیر را فراموش کرده اید❓📖 آن روزی که پیامبر ، من ، پدر و مادر و برادرم را در زیر عبای خود جمع کرد و رو به آسمان کرد و فرمود :
💥 "خدایا❗️ اینان ، خاندان من هستند از تو می خواهم هر گونه پلیدی را از ایشان دور گردانی" و این گونه بود که خدا این آیه را را نازل کرد : «و خداوند می خواهد شما خاندان را از هر پلیدی پاک کند» .
🔸سخن امام حسن(ع) ادامه پیدا می کرد: «امروز ، چه شده است که معاویه خیال می کند من او را شایسته خلافت دانسته و خود را سزاوار این مقام نمی دانم❓
💥 ای مردم ، معاویه ، دروغ می گوید ، خاندان پیامبر به حکم قرآن ، شایستگی خلافت و رهبری مسلمانان را دارند . امّا بعد از وفات پیامبر ، مسلمانان همواره به خاندان پیامبرشان ظلم و ستم نموده اند . امّت اسلام با چشم خود دیدند که پیامبر در روز غدیر خم ، پدر مرا به عنوان جانشین خود معین نمود امّا از پدر من روی گردانیدند و با دیگری بیعت نمودند» .126
🔶معاویه از این که امام حسن(ع) این گونه دارد حقایق را برای مردم بیان می کند به وحشت می افتد .😱
💥آری، امروز در پای منبر، بزرگان شام نشسته اند، اهل شام تاکنون چنین سخنانی را نشنیده اند، دیگر صلاح نیست که اهل شام حقایق را بشنوند.
🔸اهل شام خیال می کنند که حضرت علی(ع) نماز هم نمی خوانده ؛ 😔امّا امروز می شنوند که حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) به حکم قرآن معصوم هستند و خدا آنها را از هر گناه و معصیتی پاک نموده است .
🔶معاویه آشفته است، چه کند❓باید هر طوری هست سخن امام حسن(ع) را قطع کند، چه بگوید، او چه فضیلتی برای خود یا پدرش دارد که بگوید❓
🔸او چاره ای نمی بیند جز اینکه زبان به فحش و ناسزا باز کند، زبانم لال، او بالای منبر به حضرت علی(ع) جسارت می کند، هر چه دلش می خواهد و می تواند ناسزا می گوید😱 .127
🔶در این میان امام حسین(ع) از جا بر می خیزد تا جواب معاویه را بدهد، امام حسن(ع) به او اشاره می کند که بنشیند .128
🔸معاویه آنقدر با صدای بلند ناسزا می گوید که دیگر خسته می شود، اکنون نوبت آن است که امام حسن(ع) جواب بدهد : «ای کسی که حضرت علی(ع) را به بدی یاد کردی ، بدان که من حسن هستم و تو معاویه ، پدر من علیّ است و پدر تو ابو سفیان❗️مادر من فاطمه دختر پیامبر است و مادر تو هند جگر خوار❗️ جدّ من محمّد است و جدّ تو حَرْب❗️
خدایا❗️ تو آن کسی را لعنت کن که حسب و نسبش از دیگری پست تر است 👌».129
🔶ناگهان صدای «آمین» در فضای مسجد می پیچد .🤲
سکوت بار دیگر مجلس را فرا می گیرد، معاویه سر خود را پایین انداخته است .
سپاهیان شام که اکنون، اینجا نشسته اند بسیار مشتاق هستند که امام حسن(ع) به سخن خود ادامه بدهد .
🔸بار دیگر صدای امام در فضای مسجد می پیچد :
🔻به سوی مدینه میرویم🔻
🔶 «هر کس که مرا می شناسد که می شناسد و هر کس که مرا نمی شناسد ، بداند : من حسن ، پسر رسول خدا هستم . من پسر آن کسی هستم که به پیامبری مبعوث شد و فرشتگان آسمان بر او درود می فرستند . من فرزند آن کسی هستم که دعایش مستجاب بود🤲 و شبِ معراج به آسمان ها سفر کرد .
🔸من فرزند مکّه و منایم . من فرزند رکن و مقامم . من فرزند مَشعر و عرفاتم . من کسی هستم که حقّم را غصب کردند .
🔶من سیّد جوانان اهل بهشتم» .130
خواننده خوبم❗️ این مجلس، اولین ثمره صلح امام حسن(ع) است، ببین که چگونه بزرگان شام به فکر فرو رفته اند .
💥آری، تبلیغات معاویه، کاری با آنها کرده بود که آنها امام حسن(ع) را به عنوان شخص کافر و گنهکار می شناختند ؛ امّا امروز واقعیت برای آنها آشکار شد، همه اینها به برکت حماسه صلح است .
🔸معاویه یکی از نیروهای خود را به عنوان امیر کوفه معیّن می کند و خودش به سوی شام حرکت می کند .131
اکنون، امام حسن(ع) تصمیم می گیرد تا به مدینه بر گردد، همه مردم با خبر می شوند و برای خداحافظی با امام می آیند .
🔶قافله خاندان بنی هاشم آماده حرکت است، امام حسین(ع)، عبّاس، زینب، و . . . آماده سفر شده اند .
💥 آری، شما قدر خاندان پیامبر خود را ندانستید و ما برای همیشه از این شهر می رویم .
🔸امام دستور حرکت را می دهد و کاروان به سوی مدینه حرکت می کند .
صدای زنگ شترها با صدای گریه زنان و مردان کوفه در هم می آمیزد .132
💫ادامه 👇👇