اسرایعراقی میگفتن رویپل هر چه عباسعلی
رو شکنجهکردن چیزی نگفته. اوناهم زنده زنده
سرش رو بریدن .. جنازهاش رو اوردن اصفهان
تحویل مادرش بدن ؛ گفتن به مادرش نگید کھ
سر نداره. وقتتشییع مادر گفت: صبر کنین این
بچه یکی یدونهی من بوده ، تا نبینمش نمیذارم
دفنش کنید ! گفتن مادر بیخیال شو نمیشه ..
مادر گفت : بخدا قسم نمیذارم. گفتن باشه ولی
فقط تا سینهاش رو میتونید ببینید ..