کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 ■مدارک تحصیلی آلمانش را آورد گذاشت جلوم گفت: تو دلت نمی خواهد من برگردم آلمان درسم را ادامه بدهم؟ گفتم: درس که، خب، چیز خوبی‌ست. بخصوص که تو الان... گفت: نه نشد... من، چطور بگویم، دیگر نمی‌توانم. یعنی آن‌جا نمی‌توانم دور از شماها، دور از تو باشم. می‌خواهم بمانم پیش شماها و به مردمم به خاکم به دینم خدمت کنم. گفتم: پس آن چند واحدی که گذرانده‌ای... سر تکان داد و آمد تمام پرونده و مدارکش را جلو چشم من پاره کرد. گفت: دیگر تمام شد. حالا من فقط مال ایرانم، و تو.... ■از او فقط چشم‌هایش در خاطرم مانده که همیشه از بی‌خوابی قرمز بود. انگار این چشم‌ها دیگر سفیدی نداشت. وقتی گفتند شد، گفتم: الحمد لله؛ بالاخره خوابید. خستگیش در رفت..... ●ششِ اسفندِ شصت و دو، یکی از مَردهای دوست‌داشتنی را پیش خودش نگه داشت و تا حالا هم پس نداده؛ حمیدِ باکریِ بیست و هشت ساله را...... به نقل از کتاب: به مجنون گفتم زنده بمان؛ به نقل از همسر @khademinekoolebar