رو یه تیکه کاغذی که مچاله شدهٔ
اشک چشماش بود ؛
با خوشنویس کمرنگ و
دستخطی که هقهق گریههاش ،
لرزونش کرد بود ، نوشته
بود : آقای ِامامحسین !
به عشق سرت که رفت بالای نیزهها ،
به عشق سهسالهٔ شیرین زبونت ،
به عشق علیاصغرت که تشنه جون داد ،
به عشق دستای بریدهٔ عموی بچهها ،
به عشق بغض گلوگیر رباب ،
به عشق قامت خمیدهی خواهرت ،
به عشق تن رعنای علیاکبرِ لیلا ،
به عشق تن از پا افتادهٔ سجادت ،
به عشق نالههای مادر سر پیکرت ،
به عشق کمر خم شدهٔ پدرت ،
به عشق وجببهوجب خاک کربلات ،
به عشق اشکهای ریخته شدهٔ تو روضههات ،
به عشق رسیدن محرمت ،
به عشق یه ماه نوکری خالصانه ،
زدم قید هرچیُ هرکی که منو از شما دور میکنه ؛
شماهم اربعین امسال ، تموم دلتنگیهامو
ختمِ به طریق نجف تا کربلاء کن : )