. 🔸 روزی به محضر مرحوم علامه شیخ محمدتقی جعفری رسیدم و در پایان دیدار از ایشان تقاضا نمودم برای این کتابخانه بزرگی که دارید یک بیت شعری بفرمایید تا با خط خودم به نستعلیق بنویسم و یا آیه و حدیثی به خط ثلث و دیدار بعدی تقدیم کنم در آن نصب شود. فرمودند؛ این شعر را بنویس: . تا رسد دستت به خود، شو کارگر چون فتی از کار، خواهی زد به سر . 🔹 پرسیدم استاد این شعر از کیست؟ فرمودند: «در حوزه نجف از محضر استادی بنام شیخ مرتضی طالقانی عارف بزرگ استفاده کردم. دو روز به فوتش مثل هر روز به محضرش شتافتم. فرمود: برای چه آمدی آقا؟ عرض کردم: آمده ام که درس بفرمایید. فرمود: آقاجان! درس تمام شد، برخیز و برو، درس تمام شد، من مسافرم. «خر طالقان رفته پالانش مانده، روح رفته جسدش مانده.» و بعد کلمه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار کرد و اشک از چشمانش سرازیر شد. متوجّه شدم شیخ از رحلتش خبر می دهد. 🔸 عرض کردم: آقا! حالا یک چیزی بفرمایید تا مرخص شوم. فرمود: آقا! فهمیدی؟ متوجه شدی؟ بشنو: . تا رسد دستت به خود، شو کارگر چون فتی از کار، خواهی زد به سر . فردای آن روز خبر آمد که شیخ مرتضی طالقانی به ابدیت پیوست.» و این شعر منسوب به ایشان است. 🇮🇷🌱◀️مستند_و_جدید 👈 بپیوندید @khakrizf