این مردم «آقا» هستند؛ ذلیلشان نکنیم!(۲)
بینوا پدربزرگم
خدابیامرز پدربزرگم کفاش سادهای بود که مثل خیلی از مردم، از خوشیهای زندگی بیبهره بود!
پدرم میگفت: «گاهی پدربزرگ و مادربزرگت دعوای زرگری راه میانداختند و بعد با ناراحتی میخوابیدند؛ و ما متوجه میشدیم که امشب هم از شام خبری نیست!»
میگفت: «چقدر منتظر عید نوروز میماندیم؛ نه برای لباس نو و مسافرتهای نوروزی و مهمانیهای فراوان؛ خوشحال بودیم که قرار است بعد از مدتها دوباره غذایی به نام «پلو» بر سفرهی پدربزرگ ببینیم!»
و من همچنان که باور این خاطراتِ تلخ برایم بسی سخت بود و باورناپذیر، برایشان غصه میخوردم.
بعدها که اندکی در فضای سیاسی قرار گرفتم، غصهام برای پدربزرگ و مادربزرگم بیشتر شد؛ چراکه آنها هیچگاه غرورشوقانگیز «انتخاب» را تجربه نکردند؛ حس پرشکوه تعیین مقدرات یک کشور! آنان بر مقدرات خودشان حاکم نبودند؛ چه رسد به امور اساسی یک کشور!
نفرین بر پهلوی اول و دوم که نگذاشتند پدربزرگ و مادربزرگم برای تعیین مقدرات خودشان، روزها قبل از انتخابات از فرزندشان بپرسند: «مادرجان! به کی رأی بدیم؟!»
نفرین بر آن رژیم منحوس که نگذاشت پدرم در دوران نوجوانیاش با ذوق و شوق در میان همکلاسیها از نامزدهای انتخابات سخن بگوید و از اینکه قرار است پدر و مادرش به چه کسی رأی بدهند!
نفرین بر آن دستگاه جبّار و دیکتاتوری که نگذاشت برای یکبار جوانان وطنم هیجان شیرین شبانتخابات و دلهرهینفسگیر اعلام نتایج صبح شنبه را تجربهکنند!
رحمت الهی بر «امام و امتش» که با «قیام»شان این «حق بزرگ و ستودنی» را از چنگ دژخیمان سیاسی و امنیتی شاه درآوردند.
و نفرین دوباره بر آنانی که با هر نگاه و مرامی امروز میخواهند این «حق مسلّم» را از «مردمِرهبر» بگیرند!
چه آن مدیران فشل در دولتهای مختلف با ناکارآمدیشان؛
چه آن دلدادگان به غرب که عزت ایران را عزت خود نمیدانند؛
و چه آن انقلابینماهایی که حضور اندک مردم را «برگِبرنده»ی خود در انتخابات میپندارند!
خدا همهی گذشتگان را بیامرزد؛ خصوصاً آنهایی که در رژیم دستنشاندهی پهلوی، ذرهای طعم «انتخابواقعی» را نچشیدند!
✍عباس بابائی ۱۷بهمن۱۴۰۲