محرم رفته و اشکم روان است درون سینه ام آه و فغان است ز روضه میگرفتم مرهمم را ولی دردم همیشه جاودان است شفایم پرچم و چای و زیارت بهار گریه ام روبه خزان است شنیدم اربعین ما را نخواهی دلم پر حسرت و در امتحان است برای روضه ات آواره گردم بیابان غمت شبها عیان است دلم راهی شده با کاروانت چه شبهایی که در غم بی کران است امان از روضه های کوفه و شام که خون از دیده ی عالم روان است مسیر قافله مابین بازار نوای هلهله تا آسمان است تمام حرف زینب با حسینش: چرا لبهای تو با خیزران است صدای گریه ی طفلی شنیدم تسلای دلش زخم زبان است رسد صوت لطیفت از سر نی جگر از غربتت، آتش فشان است عجب بزمی به هیئت شد مهیا که خیل حوریان دامن کشان است همیشه بر سر کویش نشینم که او با نوکرانش مهربان است اگر قلبی شود مجنون راهش در این دلواپسی ها در امان است بدون روضه ات قیمت ندارم بده اشکی که در عالم گران است... @khalvatevesal