داستان زیر مربوط به شهید عارف احمد علی نیری می باشد که توسط
دوست او دکتر محسن نوری نقل گردیده است.
...من در آن دوران نزدیک ترین دوست احمد بودم ما رازدار هم بودیم یک روز به او گفتم احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما یه سوالی ازت دارم!
من نمیدونم چرا توی این چند سال اخیر تو در معنویات رشد کردی اما من...
لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما من دوباره سوالم را تکرار کردم و گفتم باید برام بگی؟
بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت طاقتش رو داری؟
با تعجب گفتم طاقت چی رو!؟
گفت بشین تا بهت بگم
نفس عمیقی کشید و گفت
یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند
همه ی رفقا مشغول بازی شدند یکی از بزرگتر ها گفت احمد برو این کتری رو آب کن تا چای درست کنیم
من هم راه افتادم بسمت رودخانه
از لابلای درختها برودخانه نزدیک شدم
تا چشمم برودخانه افتاد یک دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم
بدنم شروع کرد بلرزیدن نمیدانستم چکار کنم!
همان جا پشت درخت مخفی شدم
من میتوانستم براحتی گناه بزرگی انجام دهم
در کنار رودخانه چند دختر جوان مشغول شنا کردن بودند
من همانجا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمکم کن خدایا الان شیطان بشدت مرا وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشوداما خدایا من بخاطر تو از این گناه میگذرم
کتری خالی را برداشتم و سریع از انجا دور شدم و از جای دیگر آب برداشتم و رفتم کنار بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم
خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری شد
یادم افتاد که حاج آقا «آیت الله حق شناس» گفته بود هر کس برای خدا گریه کند
محبوب او خواهد شد
حالم خیلی منقلب بود همینطور که اشک میریختم مشغول ذکر یاالله یاالله شدم
به محض تکرار این ذکر یک باره صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد ناخوداگاه از جا بلند شدم و با حیرت به اطراف نگاه کردم
صدا از همه ی سنگریزه ها و درختان و کوه شنیده میشد
همه میگفتند
سبوح قدوس ربنا و رب الملائکة و الروح
وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خیره شدم
از ادامه ی بازی بچه ها فهمیدم که چیزی نشنیده اند.
من در آن غروب با بدنی که از شدت میلرزید به اطراف می رفتم من از همه ی ذرات عالم این صدا را میشنیدم.
احمد بعد از آن کمی سکوت کرد بعد با صدایی آرام ادامه داد از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا بروی من باز شد.
احمد این را گفت و از جا بلند شد تا برود بعد برگشت و گفت محسن این ها را برای تعریف از خودم نگفتم .
گفتم تا بدانی انسانی که ترک گناه میکند چه مقامی پیش خدا دارد.
بعد گفت تا زنده ام برای کسی از این ماجرا حرفی نزن!
منبع:
کتاب عارفانه ص 29
شادی و نکات مومنانه👇
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
@zohoornazdikast