🌷
خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت بیست و یکم
موقع برگشتن که غروب بود برای اینکه زود به مقصد برسیم ، با سرعت ۱۰۰ کیلومتر می رفتیم که یک تریلر جلوی ما بود و اذیت میکرد. من موقع سبقت گرفتن با سرعت ۱۰۰ بسیار نزدیک به او رد شدم طوری که وقتی از او جلو زدم و خواستم بپیچیم ، سر تریلر به چرخ زاپاس ماشین میخورد و من خیلی فوری به محض برخورد با او ، با سرعت از او دور شدم که باز اینجا ، خداوند ما را از یک حادثه ی خطرناک نجات داد و ما به سلامت به مقربان رسیدیم که مرتضی و محمود ما را روی این موضوع خیلی اذیت کردند و هنوز هم دارند اذیت میکنند. از صبح ۲۳ دشمن شروع به تیراندازی شدید به روی ما کرد که فقط قدرت خدا ما را نگهداشت .
در این روز که گردان میخواست عوض بشود و نیروهای جدید جایگزین آنان شود ، ما باز سنگرهایمان را تغییر دادیم و از صبح شروع به سنگر کندن کردیم که بچه ها برای اینکه من سر گروه بودم ، خیلی مرا اذیت کردند و چند تیر توپ دشمنان پی در پی اطراف ما میخورد و مرتضی پیش ما خوابیده ، مهرداد و همین الان آمد چاقوی مرتضی را ببرد که مرتضی نگذاشت . مهرداد ناراحت شد و رفت سنگر جدید ما که الان داخل آن نشستیم خیلی خوب است و یکی از بهترین سنگر های اینجاست . به گفته ی بچه ها ، ضمناً همه ی بچه های پاسدار این دفعه پهلوی هم سنگر کندیم که از این موضوع خیلی خوشحالیم. الان نزدیک ساعت ۱۲ ظهر است .من اینجا نوشته هایش را تمام کردم تا بعداً.
⬅️ ادامه دارد...
📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر
صفحه ۴۳_۳۹
📝 مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#رزمندگان_اسلام
#سیدالشهدا_ی_خدمت
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr