خانه طلاب(بنیان ها)
📅 17 اسفند ماه 1399 📍خانه طلاب 🎵 #فایل_صوتی #جلسه_هجدهم #در_راستای_بنیان_های_حکمت_حضور_در_جهانی_بین
متن بحث شده در وقتی جهان با ما جهان می‌شود 38- وقتی پیامبر.ص.در نظر به حضرت حق عرضه داشتند: «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك»(بحارالأنوار، ج 68، ص23) نه می‌توان گفت رسول خدا.ص. هیچ نسبتی با خداوند نداشتند و نه می‌توان گفت همه‌ی آنچه از خداوند واقعیت دارد را حضرت پیامبر.ص. دارا هستند. بلکه باید بگوییم آن حضرت با واقعیت خداوند نسبتی نزد خود دارا هستند که نه عین واقعیت خداوند است و نه غیر واقعیت خداوند، بلکه آن حضرت در بسط حضور خود، دانایی خاصی از آن واقعیت را یافته‌اند و این شکاکیت محسوب نمی‌شود که گفته شود بالاخره یا خدا را یافته‌اند و یا نیافته‌اند، بلکه با خداوند نسبتی به عنوان واقعیت برقرار کرده‌اند و این نوع معرفت عملاً از دوگانه‌ی «هست» یا «نیست»، خارج است، زیرا جانی است به سوی خدا و ایمانی است بعد از ایمانی، با توجهی باز به سوی خدا و نوعی رفت و آمد بین خدا و انسان. از یک طرف خداوند بر قلب آماده‌ی رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» تجلی می‌کند و از طرف دیگر رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» آن تجلی را می‌پذیرند و در آن قرار می‌گیرند و آماده برای تجلیِ بعدی می‌شوند، از این جهت نوعی «آمد» و «شد» در میان است. آمدنی از طرف خداوند و شدنی از طرف رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله». با توجه به نکته‌ی فوق می‌توان در رابطه با نگاه کانت در نقد عقل محض به این موضوع فکر کرد که او متوجه شد باید از گردونه‌ی «هست» یا «نیستی» که دکارت با آن روبه‌رو است، عبور کرد، که آن گردونه در هر صورت منجر به شکاکیت می‌شود. آری! می‌توان به نسبتی که هرکس با پدیدارها برقرار می‌کند فکر کرد، به این معنا که انسان متوجه‌ی واقعیات می‌باشد ولی تنها می‌تواند نسبتی با آن‌ها برقرار کند که نه دروغ است و نه عین واقعیت خارج، بلکه پدیدارها خود را در «جهان انسانی» ظاهر می‌کنند ولی در نسبتی خاص، عمده جهانی است که انسان نسبت به پدیدارها پیدا می‌کند. کانت توجه می‌دهد که این جهان با شما جهان است و بدون شما جهان نیست. با شما جهان، جهان است ولی نه به وسیله‌ی شما. این‌که وجود شما خود را که بیابد، می‌شود جهان و این نقطه‌ی شروعِ در جهان بودن یا «دا- زاین» هایدگر است و شروعی است تا انسان، «بودنی» را احساس کند که عین تعلق به حضرت حق است. در این حالت است که می‌گوید: «چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم». پس از کانت تفکرِ فلسفی در حوزه‌ی حضور «جهانی» که انسان با واقعیات دارد، مطرح شده و این‌که آیا انسان در حوزه‌ی وجود خود با واقعیات ارتباط دارد و یا مثل قبل در حوزه‌ی حضور در عالَم با واقعیات ارتباط دارد. رویکرد اول، مدّ نظر کانت است و در این حالت است که واقعیات معنای خاصی در نسبت با انسان خواهند داشت و این امری است که هم در حوزه‌ی تفکر هگل و هم در حوزه‌ی تفکر هایدگر پیش آمد. در حوزه‌ی اندیشه‌ی این متفکران، عمده «جهانی» است که در مواجهه‌ی انسان با واقعیات برای انسان پیش می‌آید و این‌جا است که می‌توان گفت رسول خدا.ص. نیز در جهان خود که جهان اُنس با خداوند است، زندگی می‌کنند و در این حوزه هراندازه تقوا بیشتر باشد، جهانی که انسان در آن حاضر می‌شود به واقعیت نزدیک‌تر است ولی این‌طور نیست که انتظار داشته باشیم به حقیقت حضرت حق نایل شویم. ولی با تذکر «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه‏»(بقره/282) نوعی آگاهی که آگاهیِ الهی است، در ازای تقوا ظهور می‌کند. آن آگاهی که با تقوا حاصل می‌شود، آگاهیِ خاصی است که در سعه و بسطِ انسان پیش آمده است. حال همان‌طور که اگر در نسبتی وجودی، به حضرت حق ‏رجوع کنیم، از حضور او بهره‌مند می‌شویم، بدون آن‌که به عین واقعیت او دست یابیم، اگر با سایر پدیدارها هم نسبتی وجودی برقرار کنیم و همه را آینه‌ی ظهورِ «وجود» بنگریم، با آن‌ها رابطه‌ای درست برقرار کرده‌ایم و در جهانی حاضر شده‌ایم که جهان اُنس با وجود است. 1️⃣ در آن صورت از یک جهت هرکس در جهان خود حاضر است و از جهتی دیگر انسان‌ها نسبت به همدیگر نیز احساس یگانگی می‌کنند و هرکس آینه‌ی دیگری می‌شود و خود را در دیگری جستجو می‌کند. تذکر تفکر فلسفیِ هیوم به کانت در این رابطه بود که کانت متوجه شد به جای تلاش برای آگاهی از عین واقعیت، که امری است محال، باید تلاش کرد در جهانی قرار گیریم که نسبتی با واقعیت در حوزه‌ی حضور خودمان با خودمان و با جهان پیدا کنیم و برای آن‌که این ارتباط، حضوری شود موضوع عقل عملی یا اخلاق به میان آمد که خود، به نوعی تقوا منجر می‌شود و رابطه‌ی حضوری و وجودی با اشیاء را پیش می‌آورد و از دوگانگیِ بین «نومن» و «فنومن» آزاد خواهیم شد.