سکانس اول: چشمهایش از شادی می درخشید صورت گذاشت روی صورتِ اسماعیل و خدا را شکر کرد که اسماعیل را به او بخشید سکانس دوم: چشمهایش از اشک سرخ شده بود. صورت گذاشت روی صورتِ علی. گفت: بعدِ تو خاک بر سرِ دنیا. صدای هلهله‌ی دشمن بلند شد ... 🖤 قَرٰارْگـاٰهِِـ حِِـیْدَرِیُــونْْ🏴 @heydareion