🌹▪️زبان حال قاسم ابن الحسن▪️ ❤️عموجان! شتاب كن تا يادگار برادرت را بي سر نبيني! شتاب كن كه مهمان ناخوانده ي شمشيرها شده ام! ▪️زود به ياري ام بيا كه اين تن كوچك تاب شنيدن گفت و گوي نيزه و شمشير را ندارد. زود بيا و سرم را به دامان گير، پيش از آن كه نعل اسبان را بر بوم سينه ام نقش كنند. 🍂دشمنت ديد كه قامتم كوتاه است و شمشيرم بر زمين كشيده مي شود، ولي اينك تو ببين كه آن قد نارسا، زير سم اسبها چه رشيد شده است. ين كه لباس سفيدم، رنگ پرواز به خود گرفته است! ▪️ببين كه از مرغك زندگي ام جز مشتي پر، زير پاي عدو، چيزي باقي نمانده! و در تب پاييز از گلت، گلاب گرفته اند. با اين حال دلخوشم كه قامت تو را خم نديدم. 🍂عقل مي گفت: زيادست عدو، ولي عشق مي گفت: غريب است عمو. من از ميان اين دو، سخن عشق را برگزيده ام تا نشان عاشقي را به گردن آويزم و بر بلندترين قله ي عاشقي بايستم. 🔷◾️💠◾️🔷 🔷◾️💠◾️🔷 ✅ 💠@khane_firoozeie💠