💥چای می‌نوشم و به کوچکم فکر می‌کنم که چه با ظرافت کنار هم چیده شده و دیوار دلخوشی‌های مرا ساخته‌اند. خورشید می‌تابد و من تابستان می‌شوم، زیر نور شفادهنده‌اش می‌نشینم و اجازه می‌دهم آفتاب از سلول‌های تنم عبور کند تا زخم‌های کهنه‌ام التیام یابد. به این فکر می‌کنم که دنیا چیزی به جز ترکیب ناهمگونی از اشک‌ها و لبخندها و دردها و التیام‌ها نیست، که باید درد را تجربه کنی تا التیام به دهانت مزه کند. 🌱باید با سختی به آسایش رسیده‌باشی تا با هر آسودگی کوچکی لبخند بزنی و شیرینیِ آرامش را درک کنی. باید اشک را تجربه کرده باشی تا لبخند برایت تجربه‌ی دلچسبی باشد و باید در نهایت زمستان قدم زده‌باشی تا از تماشای تابستان و نور، به وجد بیایی. ﷼زندگی چیزی نیست جز تجسم شیرین‌ترین خیال‌‌ها و تطبیق عجیب‌ترین تناقض‌ها. که تاریکی و نور، کامل کننده‌ی هم‌اند. گل‌های شمعدانی نفس می‌دهند و من نفس می‌کشم، آفتاب می‌تابد و من جان می‌گیرم، ابرها در دل آبی زلال آسمان می‌رقصند و من لذت می‌برم. لذت می‌برم از نور، از آسمان، از امید... لذت می‌برم از شَرَیان باریک زمان که حیات در آن جریان دارد. 🌱لذت می‌برم از همه چیز، حتی عبور آب از ساقه‌ی گیاه... من زندگی را می‌چشم من زندگی را بغل می‌گیرم من زندگی را وقتی به آن نور تابیده، بیشتر دوست دارم... ___ 🌱 خانواده‌دیجیتال را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید ایتا| روبیکا 🔰 @khanevadeh_digital