💠 سه روز بعد از
#تولّد فرزندم، ابراهیم ساعت سه صبح از منطقه برگشت، عوض اینکه برود سراغ بچّه، آمد پیش من و گفت: تو حالت خوبه؟ چیزی کم و کسری نداری بروم برات بخرم؟
گفتم: الان؟ (ساعت ۳ صبح بود)
گفت: خوب آره هر چیزی بخواهی بدو میروم، میگیرم، می آورم.
گفتم: احوال
#بچّه را نمی پرسی؟
گفت: تا از تو خیالم راحت نشود نه.
بعد مادرش آمد و رختخوابی مرتّب برایش انداخت که بخوابد، گفت: «لازم نیست، من دوست دارم بعد از چند وقت دوری امشب را پیش زن و بچّهام باشم.»
آمد همان جا روی زمین پیش من نشست.
#شهیدانه
━━═━━⊰❀🕯❀⊱━━═━
🆔
@farhangiekhanevadeh