من یه دوست همکلاسی داشتم که خیلی دختر خوبی بود و دوست داشتم ازدواج خوبی بکنه. از وقتی خودم ازدواج کردم، برای اون هم دنبال شوهر میگشتم😅 انقدر مصمم و پیگیر بودم هرجا صحبت از دختر خوب بود شماره شو میدادم. آخرش، یکی از دوستان خانوادگی مون گفت من یک گروه زدم دختر پسرها رو آشنا میکنم. مشخصات دوستت رو به من بده تا من اگر پسر مناسبی پیدا کردم معرفی کنم. مشخصات دوستم رو گفتم، گفت نه من اینجوری یادم میره، بنویس که فراموش نکنم، واسش تایپ کردم و فرستادم. (این رو هم بگم که این دوست من خیلی به معرف حساسه یعنی حتی اگر معرف رو نشناسن یا خواستگار اسم معرف رو‌ نگه، جواب رد میدن کلاً.) حالا اون دوست خانوادگی ما، گویا پیامی که من واسش نوشتم رو گذاشته بود توی گروه همسریابی، و راه و بیراه خواستگار به دوستم زنگ میزده و میگفتن فلانی (فامیلی منو میگفتن) شماره ی شما رو گذاشته تو گروه و شما رو معرفی کرده🙈🙈😩😩😩 از اونجایی که این دوست من هم گزینه ی ایده آل و با کمالات و مرفهی هست، خیلی ها باهاشون تماس گرفتن که اصلاااااا بهم نمیخوردن😭😭😭😭😭 دوست منم بعد مدتی با روی باز بهم گفت ممنون که به فکرمی ولی ممکنه شماره مو توی گروه ها نذاری، ما معرف واسمون خیلی مهمه😩😩😭😭😭 یعنی از خجالت آب شدم. کانال خاطرات سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi