یه مادر و دختر اومده بودن خونمون برای خواستگاری من برای پسر بزرگشون وقتی داشتن صحبت میکردن میگفتن پسر بزرگمون هم درس خونده و‌ هم کار خوب و پس انداز داره و خلاصه خیلی خوبه و برای اینکه تاکید کنند خودش زرنگ بوده، برادر کوچکترش رو‌ مثال میزدن و میگفتن اما اون یکی‌داداشش نه درس خونده و نه کار داره و کلا علافه اما این بزرگه اصلا یه چیز دیگس بعد رفته بودن با پسر بزرگه حرف زده بودن و پسره گفته بود من یکی دیگه رو دوست دارم، فرداش زنگ زدن که دخترتون خیلی خوبه و‌ حیفمون میاد از دستتون بدیم، میتونیم برای پسر کوچیکه( منظورشون همون علاف و بیکاره بود که کلی زده بودن تو سرش تا پسر بزرگه رو عزیز جلوه بدن) بیایم خواستگاری؟؟ 😂😏🙊 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi