۱۵سال پیش خواهر یکی از اقوام برای برادرش ازم خواستگاری کرد و گفت تو خونمون همش حرف تو میشه. ولی من قبول نکردم.
روز مهربرونم مامانش داشت خودش را میکشت که من یه خواستگار بهتر برا دخترتون سراغ دارم. من که میدونستم پسرش رامیگه توجهی نکردم.
سه سال بعد ازدواجم اون پسر با خواهرم ازدواج کرد و من سر این قضیه خواستگاری مخالف بودم ولی کسی حرفم را جدی نگرفت.
اون پسرتا چندسال زندگی من را با خودش مقایسه میکرد این را از سوالهایی که از همسرم میپرسید فهمیدم و مجبور شدم به همسرم بگم اون خواستگارم بوده و باهاش فاز دوستی برندار و از زندگیمون براش نگو
الان هم خواهرم در مراحل طلاق هستش . خدا ازش نگذره...
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi