سم ترین خواستگار من
اول اینکه بدون اینکه از قبل بگه که پسرم نیست پاشد تنها و بدون هیچکس اومد. منم بابام و شوهر خواهرم بودن و منتظر مراسم رسمی
تک و تنها و ما کلی تدارک دیده بودیم،
دست خالی بودن، جسارت نشه ولی خانواده دختر بسیار زیاد توی زحمت میوفتن برای خواستگاری حداقلش یه شکلات بسیار ناچیز بود بابت تشکر
زنگ زدن همسرشون هم اومد بعد چند دقیقه که تنها نباشن😂
پدرم بالغ بر ۷ ۸ بار و چند بار مادرم بهشون گفتن میوه میل کنید، دست نزدن انگار میترسیدند نمک گیر بشن
محض رعایت ادب هم یذره از یکی نخوردن و دست نزدن
خیلی زشته واقعا
باز پدرم چند بار تاکید کرد اینا به نیت تولد خانم فاطمه زهرا هست و مال ما نیست و بفرمایید که خجالت نکشه ولی دست نزد
بعد از بنده سوالایی میپرسیدن که باید با آقا صحبت بشه، از من پرسیدن ملاک هاتون چیه برای انتخاب همسر و ...
که من گفتم حاج خانم این رو باید با آقا پسرتون صحبت کنیم. گفت نه حالا شما بگو
منم با لبخند تکرار کردم، حاج خانم اینارو باید دو طرف باهم صحبت کنن☺️
اوجش اونجایی بود که به خواهرم گفتن خونه ای که میشینین مال خودتونه؟
بعد به خواهرم گفتن مادرشوهرت کجا میشینه😂😂😂 خواهرم گفت فلان جا میشینن، گفتن پس پایین میشینن(پایین شهر) منظورشون بود😐😐
پسرش کار هم نداشت، ولی من معلمم به من میگفت میتونی بری قم؟😐 می خواستم بگم چشم عباس آقا
هی میگفتن آقا فلانی مالی تامینن😐خونه میدیم بهشون ماشین میدیم مغازه میدیم.
والا من حاضرم توی آلونک زندگی کنم. ولی خودش اجاره کنه. فکر کردن حسن بزرگیه😐
حالا بعد که رفتن پیام دادن آقا فلانی اومده تهران بیاد ببینن همو؟ مادرم گفت جوابمون منفیه
باز برگشتن میگن چرا آخه اگر مساله مالیه ما همه چی میدیم به آقا فلانی😐
یه درصد فکر نمیکنن رفتارمون چقدر زشته