سلام و عرض ادب . حدود ۱۲ سال پیش، مامانِ یه آقا پسری تماس گرفتن منزلمون. پشت تلفن تماااااام سوالاتی که مربوط به ظاهرم بود رو از مامانم پرسیدن.جدای از قد و وزن و رنگ پوست و چاقی و لاغری و.... 😒،سوالات دیگه ای هم پرسیدن. مثلا:دخترتون بیرون چادر ساده میپوشه یا آستین دار؟😳مامان مظلوم من هم به دونه دونه ش جواب میدادن .من اون لحظه مثل یه آتشفشان در حال فوران بودم که داداشم به دادم رسید .به مامانم گفت شما هم یه چیزی بپرس🧐مامانم بنده خدا دستپاچه شد پرسید آقا پسر شما چند متره؟😆😆من و داداشم مرده بودیم از خنده .نمیدونستیم کجا فرار کنیم😆بگذریم که آخرش بدون اینکه خودشون رو معرفی کنن خداحافظی کردن .البته تو صحبت تلفنی با مامان متوجه شدن که ما دو تا خواهریم(آخرش هم نفهمیدیم کی معرف بوده)به مامان گفتن برای دوتا پسرم میایم دوتا دختراتون رو ببینیم.😏(احتمالا گفتن یه دور میایم جور شد دوتا رو بر میداریم میبریم 😉) چند روز بعد مامان آقا پسرا با دخترشون برای دیدن من و خواهرم اومدن .یه سری حرفای معمولی زده شد و دوباره یه سری اطلاعات دیگه ازمون گرفتن .دریغ از اینکه کوچکترین اطلاعاتی از خودشون بدن .یعنی ما اصلا نفهمیدیم کی بودن. مامان هم طبق معمول تو رودرواسی هییییییچی نپرسیدن.حتی فامیلیشون رو. بعدا کاشف به عمل اومد بابای خواستگارا🤪سِمت بالایی داشتن میخواستن لو نرن😏و البته من و خواهرم همون روز فهمیدیم که کی بودن ولی خیلی رومون نمیشد به خانواده بگیم که ما پسراشونم قبلا دیدیم 😉 به دلیل داشتن هیکل درشت و قد بلند پسراشون من و خواهرم با قد حدود ۱۶۰ همون مرحله ی اول فِیلد شدیم😁ولی خیلی حس بدی به من و خواهرم منتقل شد .آخه چه کاریه برای دوتا پسر تو یه جلسه اومدین دوتا دختر رو ببینین بعد کدوم رو برای کدوم میخواین؟اینو خودتون مشخص میکنین یا آقازاده ها دوباره باید بیان دوتایی باهم زیر گوش مامان تو جلسه خواستگاری بگن مامان من اونو میخوام😬😂 گرچه الان هر دومون حدود ده دوازده ساله ازدواج کردیم و صاحب فرزندیم. 😍ولی اون خاطره ی سمّی رو هرگز فراموش نخواهیم کرد. البته هردومون بعدش ازدواج کردیم و الان صاحب فرزندیم .الحمدلله