بخت را باید گُذارم درتماشا بیشتر خوگرفته حال من باعشق لیلابیشتر بُرده هوشم را کنارباغ سرسبز انار یاد مجنونی که می آیدبه آنجابیشتر اهل آن آبیترین دریاچه ای هستم که گاه ناخدایش می زنددل رابه دریا بیشتر میشناسی اصلِ من رایابگویم باتوراز؟ حرفهادر سینه دارم ،باتو اما بیشتر گوش کن نبض غزلهایم کمی ناکوک شد خواب میبینم ویا غلطیده غمها بیشتر کشتی احساسها را بُرده درگِل باهوس او که روزی در دلم شدناخدا یا بیشتر چایی ام یخ کرده در تنهاییِ بی اشتها می بَرد حال مرا درخودفرو تا...بیشتر چشم زخمش رازده برجان عشقم روزگار پشت پا باید زند بختم به دنیا بیشتر سیلی نقدی که ازحلوای شیرین بهتراست شعرشددرگفتمان خسته ما بیشتر @khatdl