سیدعلی جعفری پس از مهاجرت پدر و مادرش از افغانستان در سال ۱۳۷۲ در ایران به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی خود را با اشتغال در کارخانه‌ی تولید دمپایی سپری کرد. تا اینکه در سال ۱۳۹۲ با تشویق و کمک سیدمصطفی (از اقوام پدرش) عازم سوریه شد و در صف رزمندگان مدافع حرم و لشکر فاطمیون قرار گرفت. ایشان بعد از یک سال خدمت در زمستان ۹۳ اسیر گروهی از مسلحین با نام و عنوان «جبهة‌الشام الموحدة» شد و به مدت ۱۸ماه در بند تکفیری‌ها بود و بارها بین گروهک‌های تروریستی دست به دست و مبادله شد و تحت سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفت. سرانجام با تعدادی از اسرای هم‌بندش، موفق به فرار شد و از زندان مسلحین گریخت و به ایران بازگشت. محمدرضا نصرت، این فیلمنامه‌نویس جوان در اولین تجربه‌ی تحریر کتابش به سراغ موضوع جذاب «فرار از زندان» رفته است. ولی برخلاف تجربه‌‌ی دیگران (کتاب فرار از زندان داعش، مستند فرار از درعا) تنها به شرح اسارت و گریز اکتفا نکرده است. این کتاب در واقع زندگی‌نامه‌‌ی سیدعلی است. ماحصل ساعت‌ها، روزها و ماه‌ها هم‌نشینی نویسنده با راوی کتاب. روایتی که از دوره‌ی اسارت شروع نشده و برای آشنایی و همراهی با او، زندگی‌ا‌ش را از دوره‌ی کودکی که در کوچه پس‌کوچه‌های قم گذشته روایت می‌‌کند، تا به سفر سوریه می‌رسد و بعد هم به اسارت و در نهایت فرار او از زندان تکفیری‌ها و بازگشت‌اش به ایران ختم می‌شود. این دومین تجربه‌ی خط‌مقدم در حوزه‌ی روایت و مرور خاطرات رزمندگان فاطمیون در قالب مجموعه کتاب‌های راوی‌ست. پیش از این نیز در کتاب تحسین شده‌ی «ابوباران» از زبان مصطفی نجیب، حضور فاطمیون در نبرد سوریه روایت شده بود. کتابی که پانزده بار تجدید چاپ شد و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت. برشی از کتاب: «بعضی وقت‌ها هم نمی‌زد. گاهی رویش را می‌کرد طرف اسرای داعشی‌، و بهشان می‌گفت: ـ چرا ما و شما به جان هم افتاده‌ایم؟ برای چی ما مسلمان‌ها هم‌دیگر را می‌کشیم؟ قتل مسلمان حرام است. بعد با دستش مرا نشان می‌داد و حرفش را این‌طور ادامه می‌داد: ـ من و شما باید این شیعه‌ها را بکشیم. ما باید این کفار را بکشیم؛ نه هم‌دیگر را.» 🆔 @khatemoqadam_ir