📚 | خون شریک 📌 | «دستکش‌های بوکس داداشش را می‌پوشید و وسط رینگ خیالی اتاق، با هم مبارزه می‌کردند؛ یا خیلی وقت‌ها سرگرم جنگ‌بازی‌ می‌شدند. مهدی، تفنگ ساچمه‌ای داشت؛ فاطمه، ام.۱۶ پلاستیکی دست می‌گرفت. سپاهِ اسلام بودند؛ می‌رفتند با اسرائیل بجنگند. همیشه هم مهدی شهید می‌شد. خودش را که می‌انداخت زمین، فاطمه سینه‌خیز می‌رفت بالاسرش. جنگ هم که بی‌خون نمی‌شد؛ جای تیرها را با رژهای زهرا سرخ می‌کردند.» 🌐 | لینک مستقیم خرید کتاب از سایت خط‌مقدم 🌐 | لینک خرید از غرفۀ «باسلام» 🆔 @khatemoqadam_ir