قدرت جاذبه! کم کم نام ابراهیم در محل ما بر سر زبان ها افتاد. همان جوان هایی که سر کوچه علاف بودند و روز اول، ابراهیم را بخاطر ریش بلندش مسخره می کردند، یکی یکی جذب ابراهیم شدند. اصلا قدرت جاذبه ی او عجیب بود. همیشه با لبخند، در سلام کردن پیش قدم می شد. با هیچ کس حتی آدم های منحرف، تند برخورد نمی کرد. هرکسی را به یک روش جذب می کرد. بیشتر این جوان های سر کوچه نشین، از طریق ورزش جذب او شدند. در زورخانه فهمیدیم که ابراهیم، قهرمان کشتی هم بوده است. او هیچ چیزی از خودش نمی گفت و این جاذبه ی شخصیتی او را بیشتر می کرد. کار به جایی رسید که شب ها، حدود بیست نفر سر کوچه جمع می شدیم و ابراهیم برای ما حرف می زد. تا وقتی بود، جمع ما را جمع می کرد و حرف های زیبا برای ما می گفت. وقتی هم نبود، در جمع ما حرف از او بود. ابراهیم در فتح المبین مجروح شد. چند ماهی در تهران بود تا زخم پایش بهتر شود. در همان دوران نقاهت، غیر مستقیم بسیاری از جوان های محل ما را هدایت کرد. به طوری که بعد از سه ماه، وقتی که می خواست به جبهه برگردد، تعدادی از همان کسانی که هیچ ارتباطی با انقلاب و اسلام نداشتند را با خودش برد!! از میان آن ها افرادی تربیت کرد که فرمانده گردان و مسئول اطلاعات و ...شدند. ۲ شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com/khaterate_aamerin