*سࢪباز ۅلایٺ*:
مربّی کافر!!!
بسم الله الرحمن الرحیم
چهل ساله شده بودم. خیلی زودتر از چهل سالگی برای هدایت دیگران، مبعوث شدم. دغدغهمندی و حرص اصلاح، مرا مبعوث کرده بود و من با کولهباری از وحیها منبعث احساسهای مقدس خودم بودم. مخاطب خطاب "قم فأنذر" شدم. از غار حرا بیرون آمدم و به مکّههای مدارس و مساجد و نهادها و ... وارد شدم و با مخاطبینی بیشتر از مخاطبین برخی انبیا کار هدایت را آغاز نمودم. دلگرمیها و دلسردیها، فراز و فرودها، اطاعتها و عصیانها تجربه روزانه من بود.
گاهی دوران فترت را تجربه میکردم و گاهی "لعلّک باخع نفسک" را زمزمه مینمودم. از شنیدن روایات فضیلت هدایت به خود میبالیدم و با درک ضرورت تربیت، به اصلاح و تربیت دیگران راغبتر میشدم.
مسئولیتم را در سازندگی مییافتم و انسان را در دو فصل از زندگی تجربه کردم. حال و هوای دوستان دیگر نیز مانند خودم بود: حرص هدایت، مسئولیت و سازندگی، ضرورت امر تربیت و ... .
اما غافل از اینکه ما در غار حرای خود از کفرهایمان بیرون نیامدیم و نه تنها "هادی إلى الحق المبين" نبودیم بلکه همه را به کفر خود دعوت کردیم و در مکتب خیالات باطلمان چنین پنداشتیم که ما هدایت میکنیم، و حال آنکه " والله يهدي من يشاء الى صراط مستقيم"
مربی کافر، هرچه بیشتر تربیت کند کفر درونش ریشهدارتر میشود قدم به قدم، تا مرز " أنا ربكم الأعلى" پیش میرود.