"حاج قاسم، همیشه به دهان مرگ می‌رفت؛ می‌رفت خطوط مقدم... در جنگ ۳۳روزه، جولای سال ۲۰۰۶، از تهران آمد دمشق. بعد با ما تماس گرفت و گفت: من می‌خواهم بیایم ضاحیه‌ی جنوبی، پیش شما. ما گفتیم: یعنی چه؟! اصلاً چنین چیزی امکان ندارد؛ همه‌ی پل‌ها را زده‌اند؛ راه‌ها بسته‌اند؛ هواپیماهای جنگی اسرائیل، هر هدفی را می‌زنند؛ وضعیت، کاملاً جنگی است؛ اصلاً نمی‌شود به ضاحیه و بیروت رسید. امّا حاج قاسم اصرار کرد و گفت: اگر ماشین نفرستید، خودم راه می‌افتم و می‌آیم! پافشاری کرد و خودش را رساند به ما، و تمام مدت هم کنار ما ماند." -به نقل از شهید سیّدحسن نصرالله