شماره43 نشاط عید هم از دوریت غم انگیز است بیا اگر تو نباشی بهار پاییز است چگونه خنده کند آنکه در فراق رُخَت همیشه کاسه چشمش زاشک لبریز است به رو نمای جمالت چه آورم با خود که جان هر دو جهان در بهاش ناچیز است سحرگهان که تو را می زنم صدا مهدی ز نُکهت نفسم صبح، عطرآمیز است لبی که وصف تو گوید چو صبح خندانست دلی که یاد تو باشد چو گل سحر خیز است چگونه کوه گناهم ز پا در اندازد مرا که رشته مهر تو دست آویز است خط امان من از فیض دست بوسی توست چه بیم دارم اگر تیغ آسمان تیز است ⛅️ @khedmatgozaran_group