.
.
درِ تابوت باز شد.
خودم بندهای کفن را بازکردم، مات ماندم.
سری در بدن نبود ولی صحنهای دیدم که جای تعجب داشت.
هر دو پای شهید از زانو به پایین داخل جوراب کلفت و ساق بلندی مانده بود.
پای چپ داخل جوراب اسکلت شده بود.
پای راست را که برداشتم، یکی از بچهها گفت: احتمالا گلولای منطقه داخل جورابش رفته که اینطور سنگین شده...
سنگینتر از پای استخوانی بود.
از پای چپ هم سنگینتر.
جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است.
همه دورم جمع شدند.
جوراب آبی رنگ را که کاملا به پا چسبیده بود، بهکمک قیچی پاره کردیم.
پا از زیر زانو بهپایین سالم مانده بود.
پوست و موها بود ولی کمی خشک شده بودند.
پاشنه پا، همچنان محکم بود.
انگشتها و ناخنها کاملا سالم بودند.
از همه جالبتر، این بود محلی که انگشت کوچک پای راست قرار داشت، جوراب کمی پاره شده بود و بهواسطه همین سوراخ، انگشت کوچک اسکلت شده بود ولی بقیه انگشتها هیچ آسیبی ندیده بودند.
همه متعجب بودند که چه شده. پس از چهارده سال، از تمام بدن عبدالکریم، تعدادی استخوان با دوپا بازآمد که پای راست کاملا سالم مانده بود.
همان قدمی که آن را "بسمالله" گویان در مسیر حق جلو گذاشته بود.
🌷 شهید "عبدالکریم دزفولی"
متولد: 8 آذر 1345
شهادت 26 تیر 1361 عملیات رمضان در شرق بصره.
رجعت پیکر: 2/8/1375
مزار: گلزار شهدای اندیمشک
نقل از کتاب: تفحص
عکاس و نویسنده: حمید داودآبادی
@khmoghaddam