💫📗کتاب
#عارفانه
🔺زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
6️⃣6️⃣ قسمت شصت و ششم
💫🟢پاییز سال 1364 بود. به همراه دوستان به منطقه اعزام شدیم. وقتی وارد پادگان دوکوهه شدیم ما را تقسیم بندی کرده و به گردان سلمان فارسی فرستادند.
💫⚪️گردان سلمان از گردان های دائمی نبود. بلکه هر زمان نیروی اعزامی زیاد بود تشکیل میشد و زمانی که نیرو کم بود این گردان منحل میشد.
💫🔴فرمانده گردان ما برادر میر کیانی و جانشین ایشان شهید مظفری بود. من به همراه سی نفر دیگر به دسته دوم از گروهان سوم این گردان رفتیم.
💫🌷مسئول دسته ما شهید طباطبایی بود. چند جوان خیلی خوب از منطقه شمال تهران نظیر برادران میرزایی و طلایی با ما بودند.
💫🌷🌷🌷جمع خوبی داشتیم. ما همگی در دو اتاق از طبقه اول ساختمان گردان سلمان در دوکوهه مستقر شدیم.
💫🌹در همان روزهای اول متوجه شدم که یکی از جوانان دسته ما حالت خاصی دارد!
به او برادر نیّری میگفتند.
💫🟢آن روزها همه رفقا اهل معنویت بودند اما حالات او فرق میکرد! وقتی فهمیدیم که از شاگردان آیت الله حق شناس رضوان الله علیه بوده از او خواستیم
🔺که امام جماعت دسته ما شود...
⬅️ ادامه دارد ...
🔻با کسب اجازه از ناشر کتاب
🥀 ( انتشارات شهید هادی )