💫📗کتاب 🔺زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 7️⃣6️⃣ قسمت شصت و هفتم 💫🌷هر چند زیر بار این مسئولیت نمیرفت، اما با فرمان مسئول دسته مجبور شد جلو بایستد. 🔺اطاعت از فرمانده واجب بود. 💫🌹برادر نیّری انسان ساکت و آرامی بود. لذا به راحتی نمیشد به شخصیت او پی برد. بیشتر اوقاتی که ما مشغول صحبت و خنده و استراحت و...بودیم 🔺او مشغول قرائت قران و یا مطالعه میشد. 💫🟢در میان دسته ما یک نفر بود که بیش از بقیه با برادر نیّری خلوت میکرد.آن ها با یکدیگر مشغول سیر و سلوک بودند. 🔺علی طلایی هیچ گاه از احمد آقا جدا نمیشد. 💫⚪️طلایی تنها پسر یک خانواده از شمال تهران بود، در یک خانواده مرفه بزرگ شده بود. خانواده ای که بعدها متوجه شدیم زیاد در قید و بند مسائل دینی نیستند! 💫🔴او اینگونه آمده بود و خدا احمد آقا را برایش قرار داد تا باهم مسیر کمال را طی کنند. 💫🌷هر چند که او چند سال بزرگ تر از احمد آقا بود، اما مثل مراد و مرید به دنبال برادر نیّری بود، او بهتر از بقیه احمد آقا را شناخته بود 🔺برای همین هیچگاه از او جدا نمیشد. ⬅️ ادامه دارد ... 🔻با کسب اجازه از ناشر کتاب 🥀 ( انتشارات شهید هادی )