💫📗کتاب
#عارفانه
💫🌷زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
5️⃣8️⃣قسمت هشتاد و پنجم
💫🌷راوی : جمعی از دوستان شهید
💫🟢 آیه قرآن می گوید که شهید زنده است. شهید قدرت دارد اثر دارد و ما اثر خون آنها را در جامعه میبینیم
💫⚪️ اولین بار که خواب احمد آقارا دیدم مربوط به مدتی بعد از شهادت ایشان بود. جمع ما با رفتن احمد آقا محور اصلی خود را از دست داده بود.
💫🔴من با کسانی در محل رفیق شدم که مقید به مسائل دینی نبودند. یک شب در عالم رؤیا دیدم که با همان رفقا توی کوچه هستیم. رفقا به من گفتند:
🔺رسول برو مخفی شو احمد آقا داره میاد!!
💫🌷من رفتم پشت دیوار و از آنجا نگاه می کردم. دیدم احمد آقا باهمان چهره معصوم ونورانی به کوچه ما آمد. بعد دوستان من احمد آقا را گرفتند و کشان کشان اورا از کوچه بیرون کردند!
🔺همین طور که احمد آقا را از کوچه بیرون میبردند داد زد: من باید رسول را ببینم...
💫🌹اشک در چشمانم حلقه زده بود. دلم برایش خیلی تنگ شده بود. دویدم و پریدم توی بغلش و شروع کردم به بوسیدن احمد آقا...
💫🟢از این رؤیای صادقانه همه چیز را فهمیدم. از فردا رابطه ام را با آن رفقا قطع کردم
🔺و دیگر آنها را ندیدم...!
⬅️ ادامه دارد ...
🥀با کسب اجازه از ناشر کتاب
( انتشارات شهید هادی )