🌷🍃خاطره دیدار شهید برونسی با حضرت زینب (سلام الله علیها)
🥀🤍 یک بار خاطره اي از جبهه برام تعريف کرد مي گفت: کنار يکي از زاغه مهمات ها سخت مشغول بوديم. تو جعبه هاي مخصوص، مهمات مي گذاشتيم و درشان را مي بستيم. گرم کار، يک دفعه چشمم افتاد به يک خانم محجبه، با چادري مشکي! داشت پا به پاي ما مهمات مي گذاشت توي جعبه ها.
🌷🍃با خودم گفتم:حتماً ازاين خانم هاييه که ميان جبهه.اصلاً حواسم به اين نبود که هيچ زني را نمي گذارند وارد آن منطقه بشود.به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند و بي توجه مي رفتند و مي آمدند، انگار آن خانم را نمي ديدند. قضيه عجيب برام سؤال شده بود. موضوع عادي به نظرنمي رسيد. کنجکاو شدم بفهمم جريان چيست! رفتم نزديک تر تا رعايت ادب شده باشد
🥀🤍سينه اي صاف کردم و خيلي با احتياط گفتم: خانم! جايي که ما مردها هستيم، شما نبايد زحمت بکشيد. رويش طرف من نبود. به تمام قد ايستاد و فرمود: «مگر شما در راه برادر من زحمت نمي کشيد؟» يک آن ياد امام حسين (علیه السلام) افتادم و اشک توي چشمام حلقه زد
🌷🍃خدا بهم لطف کرد که سريع موضوع را گرفتم و فهميدم جريان چيست. بي اختيار شده بودم ونمي دانستم چه بگويم. خانم همان طور که روشان آن طرف بود فرمود: «هرکس که ياور ما باشد البته ما هم ياري اش مي کنيم»
🔘(پیکر مطهر شهید عبد الحسین برونسی بعد از 27 سال پیدا شد )
📚منبع:کتاب خاک هاي نرم کوشک