🕊🌷مناجاتی که می‌خوانید دلنوشته شهیدی ۱۶ساله است... 🕊🌹آقا؛ دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. 🥀🤍چشمانم را به نقطه ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم. 🕊🌹هی نگاهت کنم... آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. 🔺حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. 🥀🤍آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد... 🕊🌹تو با دست های خودت، اشک های مرا پاک کنی... 🥀🤍مولای من؛ 🕊🌹سرم را به سینه ات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. 🥀🤍بعد به من وعده شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم.. 🔘