⚪️در خوشبینانه‌ترین حالت می‌بایست زمان انتقال نیروهای گردان، یعنی آن چهار ـ پنج ساعت را دو برابر می‌کردیم؛ به این معنا که ما به حدود ده ساعت تاریکی نیاز داشتیم. اگر فرض را بر این می‌گذاشتیم که بتوانیم بدون هیچ مشکلی نیروهای گردان را با آن حجم تجهیزاتی که داشتند منتقل کنیم، باز هم در این محدوده زمانی ناممکن بود. چون به تاریکی بیشتری نیاز داشتیم. ♦️باید برای گرفتن گزارش به محور فاو می‌رفتم. دو روز بعد، نزدیک غروب به مهران برگشتم. وقتی وارد سنگر فرماندهی لشکر شدم، دیدم همه ناراحت هستند. شب قبل فرمانده لشکر از بیاتی خواسته بود هماهنگ کند تا فرماندهی گردان امام سجاد، آقای ابوالفضل شهامی، به همراه دو فرمانده گروهان، سید جواد موسوی و اصغر بیاتی، با ملامحمدی برای بررسی محور هفتم بروند. می‌خواستند ارزیابی کنند که آیا نیروهای گردان در محدوده زمانی چهار پنج ساعت میتوانند خودشان را به جاده آبزیادی برسانند یا نه. ⚪️آقای شهامی بعد از این که با گروه ملامحمدی می‌رود، در گزارشی که به فرماندهی می‌دهند، استفاده از این محور را ناممکن می‌داند. حق با او بود؛ درست می‌گفت. نیروی گردان با آن حجم تجهیزاتی که با خود داشت، قطعا به بیشتر از دو برابر زمان و انرژی یک نیروی شناسایی نیاز داشت. بنابراین روی این محور خط قرمز کشیده و گفته شد «غیرعملیاتی» است. ♦️وقتی در بین گفت وگوها متوجه نگرانی فرماندهان شدم و با اطلاعاتی که از استحکامات و تجهیزات دشمن داشتم و مهم تر این که به کمبود امکانات خودمان، اعم از تانک، نفربر، و زرهی واقف بودم، به این نتیجه رسیدم که تنها راه باقی مانده برای ما «نفوذ و انجام عملیات ایذایی» است. ⚪️روز بعد رأی و نظرم را با معاون لشکر، حاج احمد فتوحی در میان گذاشتم و گفتم که باید بروم تا راهی برای نفوذ و گذشتن از صخره‌ها پیدا کنم؛ عمده قوای دشمن در آن جا مستقر بودند. می‌خواستم برای استفاده از این محور در شب عملیات، معبری پیدا کنم و چند نفر را با خودم ببرم و در عقبه دشمن نفوذ کنیم و سازمان آن ها را به هم بریزیم. می‌خواستم حتی اگر شده، مدتی کوتاه، نیروهای پشتیبانی آن‌ها را درگیر کنم و برای نیروهای آفندی ـ که از مقابل به خط می‌زنند ـ زمان بخرم. این در حالی بود که فرماندهی لشکر، تقریبا به این نتیجه رسیده بود که تنها راه ممکن، استفاده از تانک و کمک گرفتن از زرهی است؛ که با محدودیت مواجه بودیم. 🌹به تنها چیزی که فکر می‌کردم این بود که از محور هفتم برای عملیات ایذایی و نفوذ استفاده کنم. با این کار می‌توانستیم روحیه دشمن را در شب عملیات خراب کنیم. حدود یک ماه می‌شد که نیروهای شناسایی در این محور کار کرده بودند و در نهایت به این نتیجه رسیده بودیم که امکان بردن گردان از این مسیر وجود ندارد. تصمیم داشتم که اگر شده، حتی با طناب از صخره‌ها بالا برویم از این محور استفاده کنیم. 🌷حاج غلامرضا جعفری به قرارگاه رفته بود.توانستم موافقت حاج احمد فتوحی، جانشین لشکر را بگیرم که خودم با گروه ملامحمدی برای شناسایی بروم. گفت:«برو هر کاری ازت برمیاد، بکن!» 📍ادامه دارد...