🏴 زندگی و شهادت کریم اهل بیت (علیه السلام)
◼️شهادت امام حسن مجتبی(ع) در روز هفتم و یا بیست و هشتم ماه صفر سال 50 هجری و در سن 47 سالگی رقم خورده است.
▪️امام پیش از شهادت چندبار مسموم شده بود، اما هر بار شفا مییافت. همسر بیوفای حضرت، یعنی جعده دختر اشعث بن قیس، زهری را که معاویه برایش فرستاده بود، با شیر مخلوط کرد و زمان افطار حضرت ایشان را مسموم کرد. معاویه به او وعده داده بود که صد هزار درهم پاداش او خواهد شد و او را به همسری یزید درخواهد آورد که البته به این وعده عمل نکرد.
▪️جناده بن ابیامیه میگوید: به محضر امام حسن علیهالسلام رفتم؛ در حالی که تشتی مقابل ایشان بود و پارههای جگر آن حضرت میان تشت میریخت. عرض کردم: چرا مداوا نمیکنید؟ فرمود: ای بنده خدا! مرگ را به چه چیز میتوان علاج کرد؟ گفتم:انا لله و انا الیه راجعون. پس فرمود:رسول خدا (ص) به ما خبر داد که بعد از اودوازده امام خواهند بود. یازده نفر از آنان از فرزندان علی و فاطمهاند وهمه باشمشیر یا زهر شهید میشوند. و بعد گریست.
▪️از ایشان موعظه خواستم و ایشان مشغول سخن شد تا اینکه نفسش به شماره افتاد و رنگش زرد شد. در این حال، امام حسین وارد شد و برادر را در آغوش گرفت و او را بوسید. ایشان گریه میکرد و میفرمود: گریهام از دو چیز است؛ فراق دوستان و هول زمان حساب.
نقل است که امام حسن فرمود: گرچه فراق تو و دوستان و برادرانم بر من سخت است، اما خواهان رفتنم که جد خود رسول خدا و پدرم امیرالمومنین و مادرم زهرا و دو عموی خود حمزه و جعفر را ملاقات میکنم.
▪️سپس برای برادر خود وصیت کرد و سفارش اهل بیت و فرزندانش را به ایشان فرمود که برای ایشان پدری مهربان باش و وصیت فرمود که مرا در کنار رسول خدا(ص) دفن کن که من نسبت به آنان که بیاجازه در آنجا دفن شدهاند اولیترم و اگر آن زن مانع شد، نگذاری خونی بر زمین ریخته شود تا از آن چه بعد پیامبر از مردم کشیدم به ایشان شکایت کنم و بعد از این وصایا جان به جان آفرین تسلیم کرد.
▪️امام حسین(ع)، بدن برادر را غسل داد و کفن کرد و به سمت حرم رسول خدا برد. مروان بن حکم سراغ آن زن رفت و اورا تحریک کرد که مانع ازدفن امام شود. سپس او راسوار براسب خود کرده به نزد قبر پیامبر آمد و در حالی که بنیامیه و آل ابوسفیان همراهیاش میکردند، مردم را تحریک بر جنگ میکرد و میگفت: اجازه نمیدهم کسی را که دوست ندارم در خانه من دفن کنید.
▪️بعد از این، خود را از اسب به زیر انداخت و فریاد زد: بخدا تا یک مو در سر من است، اجازه نمیدهم او را اینجا دفن کنید.
▪️ابن عباس گفت: یک روز بر شتر سوار میشوی، یک روز بر استر و میخواهی نور خدا را خاموش کنی و با دوستان خدا بجنگی و بین رسول خدا و حبیبش حایل شوی.
▪️ناگهان آن زن دستور داد جنازه امام(ع) را تیرباران کردند؛ به طوری که گفتهاند تا 70 تیر از جنازه ایشان بیرون کشیدند. بنیهاشم دست به شمشیر بردند که امام حسین(ع) با وجود وصیت برادر، مانع شد و فرمود: اگر وصیت برادرمم نبود، میدیدید چگونه بینی شما را بر خاک میمالیدم و او را نزد پیامبر دفن میکردم.
▪️سپس بدن مطهر را به بقیع بردند. امام حسین(ع)، بدن برادر را درقبر گذاشتند
📚منابع:ارشاد جلد 2/ شیخ مفید
مقاتل الطالبین/ ابوالفرج اصفهانی
منتهیالآمال جلد اول/ شیخ عباس قمی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•