بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
««قسمت سی و نهم»»
محمد روبروی سیستمی در یک اتاق خاص نشسته بود. دو نفر دیگر که پشت سیستم خودشان بودند، در حال انجام کار خودشان بودند که یک نفرشان به محمد اشاره گفت: قربان لطفا لاین دو!
محمد هم به آن دو نفر گفت: تشکر. بفرمایید!
آن دو نفر از اتاق خارج شدند. محمد یک کد دوازده رقمی را وارد کرد. وارد یک صفحه شد. یک علامت سوال گذاشت. در همان لحظه، یک علامت سوال از آن طرف در صفحه نوشته شد. محمد لبخندی به لبانش نشست و آیکون دوربین را فعال کرد. وقتی آیکون دوربین فعال شد، چهره سوزان بر صفحه ظاهر شد.
-سلام. احوال شما؟
-سلام. تشکر. چقدر مشتاق دیدار شما بودم.
-زنده باشی زهرا خانم.
-اصلا اسم زهرا یادم رفته بود. از بس اینجا سوزانم.
-زیاد فرصت نداریم. دو تا مطلب.
-بفرمایید.
-وقتش شده که مریم رجوی علنی تر بیاد وسط!
-همین امشب ترتیب این کارو میدم.
-میخوام در یه حرکت، مریم و شاهزاده از رو جنازه هم رد بشن.
-حتما. بسپارینش به من.
-دوم این که با پیشنهاد آرسن موافقم. به نوردخت نزدیکتر بشو.
-چشم. مدتی که از شر آلادپوش راحت بودم رو نوردخت مطالعه کردم.
-آلادپوش رو بسپار به آرسن.
-فکر خوبیه. چشم.
-از حالا موساد بیشتر شما رو تحت نظر میگیره. محدودیت های شما بیشتر میشه. هر وقت کار واجب داشتید از مسیر SL درخواست بدید.
-چشم. فقط یک خواهش.
-میشنوم.
-مبلغی را بابت رد مظالم و خمس بدهکارم.
-نگران نباشید. هر سال مبلغی را بابت رد مظالم و خمس و کفاره روزه و ... از طرف همه عزیزانی که در خارج از کشور مشغول خدمت هستند و امکان پرداخت ندارند، خودمون پرداخت میکنیم.
-تشکر. خیالم راحت شد.
-شما را به خدا و امام زمان سپردم.
-حلالم کنید. اگر کوتاهی یا کم کاری کردم.
-نفرمایید. به ایمان و صلابت و هوش و کاردانی شما غبطه میخورم. خدا نگهدار.
-خدانگهدار.
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
تهران-منزل اصل
مهشید در حال شانه زدن موهای سگش بود. کارش تموم شد و رفت سراغ گوشیش. به محض اینکه آنلاین شد، دید کلی براش پیام اومده! تعجب کرد و با خودش گفت: چه خبره مگه؟!! چیه این همه پیام؟!!
همه براش یک توییت از مریم رجوی فرستادند که نوشته بود «من خودم را رییس جمهور دولت انتقالی و مردمی میدانم. از این ساعت منتظر لیست پیشنهادی کابینه دولتم باشید. هدف ما یک جمهوری دموکراتیک است.»
مهشید تا این توییت رو دید گفت: گُه خوردی! زنیکه پاپتی!
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
لندن-دفتر کار پیتر
پیتر هم تا توییت رو دید به کسی که کنارش نشسته بود گفت: این باز دم درآورد. سوزان گفته بود این فاحشه یه خیالاتی تو سرش هستا! بهش توجه نکردم.
در همون لحظه چشمش به توییت جدید مریم رجوی افتاد که نوشته بود «مرگ بر ستمگر. چه شاه باشه چه رهبر»
چشماش گرد شد! شاخ درآورد. گفت: این داره رسما شاهزاده رو میکوبه! آشغال عوضی!
همون لحظه تلفنش زنگ خورد. گوشیو که برداشت دید کماندار هست. کماندار گفت: پس تو داری چه غلطی میکنی پدرسگ؟! این زنیکه پاچه پاره چی نوشته باز؟
پیتر گفت: من همون روز به اعلی حضرت گفتم. اتفاقا خودتون هم حضور داشتید و قربون صدقشون میرفتید. گفتم منافقین به درد نمیخورن. گفتم رو اینا حساب نکنید. اعلی حضرت هم قبول داشت. دیگه نمیفهمم چرا الان باید از شما فحش بشنوم؟