در زمستان به سرما و برف دلمان گرم بود
دستکش و کلاه پشمی مان نرم بود...
روی سفیدی پر از زیبایی پر از امیدی
پر از سردی اما لطیف و با احساس...
بلورهای تو دانه به دانه شاخه ی الماس
روی در سیاه من نیز...سفید کن
خانه ی دلم را،خانه ی نور و خورشید کن
باز بیا بر زمین...
ای نعمتِ برترین..
چیز زیادی نیست...خواسته م..
تو،تو باش..من نیز همین!
بداهه
#دغدغه_های_یک_طلبه