بی تو اینجا همه در حبسِ اَبد تبعیدند
سالها هجری وشمسی همه بی خورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین اُفتادند
چشم های نگران آینه ی تَردیدند
نشد از سایه ی ِخود هم بگریزند دَمی
هر چه بیهوده به گردِ خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدنِ تنهایی ِخود ترسیدند
غرقِ دریایِ تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو زِ هم پرسیدند
در پیِ دوست همه جای ِجهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند
سیر ِتقویم ِجلالی به جمالِ تو خوش است
فصلها را همه با فاصله ات سنجیدند
تو بیایی همه ی ثانیه ها، ساعتها
از همین روز ، همین لحظه همین دَم ، عیدند .
زنده یاد قیصر امین پور
@khodaye_man313