‌ بازی مار و پله را که به خاطر دارید؟ به قول امروزی‌ها، خیلی روی اعصاب بود. چند روز پیش، فرصتی دست داد تا بعد از سال‌ها این بازی را انجام دهم. تجربه جالبی بود، اگر مدتهاست که بازی‌اش نکردید، توصیه می‌کنم این کار را بکنید. گاهی مرور آن‌چه در کودکی اتفاق افتاده، می‌تواند درس‌های جدیدی به ما بیاموزد. منطق مار و پله، گذشته از عددی که طاس به صورت رندم یا اتفاقی نشان می‌دهد، بر مبنای پاداش و جزاست. هر کجا که نردبان جلوی پایت بود، صعود می‌کنی و ره چندین ساله را یک شبه می‌روی، و هر زمان هم که بر روی نیش مار، متوقف شدی، سقوط می‌کنی و سال‌ها عقب می‌افتی و باید راه‌های طی شده یا میان‌بر زده شده را مجددا طی کنی، مگر این‌که اقبالی دیگر، میان‌بری دیگر جلوی پایت بگذارد. بارها تا نزدیکی‌های پایان، تا یک خانه مانده به پایان می‌رفتیم، اما مار لعنتی نیشمان می‌زد و ما را برمی‌گرداند به خانه شماره یک، خیلی مار درازی بود این مار آخری، خدا ازش نگذرد زندگی هم شبیه مار و پله است، لحظه به لحظه‌اش حرکت است، گام به گام این شماره‌ها طی می‌شوند🌴💢🌴 هر کار خوبی که انجام می‌دهیم، نردبانی است که جلوی پایمان گذاشته می‌شود و هر کار بد و گناه آلود نیز، ماری است در سر راهمان، طول این نردبان‌ها و مارها برایمان مکشوف نیست.🌴💎🌴 گاهی یک کارخوب خیلی کوچک، ما را سال‌ها جلو می‌اندازد و بالا می‌برد، کاری‌که اصلا فکرش را نمی‌کردیم و بالعکس یک کار زشت بسیار کوچک ماری می‌شود که ما را به قهقرا می‌برد، برای همین هم هست که توصیه شده: کار بد، مصلحت آن است که مطلق نکنیم چرا که خاطر یار نازک است و باید از این نازکی ترسید، مبادا ترک بردارد و از آن‌طرف هر کار خوبی که برایمان پیش آمد، با رغبت انجامش دهیم. خدا را چه دیدید، شاید یکی از همین کارهای خوب، دنیایمان را تغییر مثبت دهد. 🌴💎🌹💎🌴