شب اون روز از حرم زنگ زدن و گفتن که کفشات پیدا شد😐
منم گفتم وای حتما میخوان این کفشای حرم رو ازم بگیرین 😭
بعد رفتم دیدم که نه بابا همین کفشای میرزا نوروز رو میخواستن دوباره به خودم برگردونن🤦♂️
خلاصه با همون دمپایی پلاستیکی حرم؛ سوار هواپیما شدیم و اومدیم شهرمون😂