#سخنچین ۳
دوسال گذشت با همین خبرچینی های اتنا رابطه ی من و برادرم و همسرش و بالطبع پدرو مادرم با عروس وپسرشون و هردوبرادرم به جاهای باریک کشید..
یروز که طبق معمول با اتنا بساط غیبت چیده بودیم گفت اون یکی زنداداشم گفته اگه پدرشوهرمون سهم الارث مارو بهمون بده شوهرم میتونه کارش رو توسعه بده و ماهم برای زندگی بیایم تهران.
ازینکه بخاطر بهتر شدن اوضاع مالیش منتظر مرگ پدرم بود خیلی عصبی و ناراحت شدم شبی که همگی خونه پدرم جمع بودیم به برادرم گفتم و البته کار هر روزم بود اخباری که از طریق اتنا بدستم میرسید رو بی کمو کاست به خانوادم میرسوندم بخیال اینکه اجازه ندم کسی از احساسات خونوادم سواستفاده کنه.
وقتی برادرم رو توی راه پله خونه پدری گوشه ای کشوندم و حرفای خانمش رو در مورد سهم الارث گفتم خیلی عصبی شد
ادامه دارد
کپی حرام