بخشی از ولایتنامه سردار شهید
عزیزم! من از بی قراری و رسواییِ جاماندگی،
سر به بیابانها گذارده ام؛ من به امیدی از این
شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در
زمستان و تابستان میروم. کریم، حبیب، به
کَرَمت دل بسته ام، تو خود میدانی دوستت دارم.
خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت
متصل کن. :خدایا وحشت همهی وجودم را فرا
گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم،
رسوایم نکن. مرا به حُرمت کسانی که حرمتشان
را بر خودت واجب کردهای، قبل از شکستن حریمی که حرم آنها را خدشه دار میکند، مرا به قافلهای
که به سویت آمدند، متصل کن.
#جان_فدا