🖥 | معصومه؛ دوست علم وجهاد و شهادت، مثل ام یاسر! 🔸بخش اول - عکسی از شهید سیّدعبّاس موسوی و همسرش امّ‌یاسر روی میز کار من است که خیلی دوستش دارم؛ لای بوته‌ها ایستاده‌اند، دستشان در دستِ هم است، به افق دوری نگاه می‌کنند و خنده‌ی قشنگی روی لب هر دویشان دیده می‌شود. زیرش نوشته: «امّ‌یاسر رفیقة العلم و الجهاد و الشّهادة.» عکس را از پیرمرد خادمی گرفته‌ام که دو سال پیش، درِ مزارِ سیّدعبّاس را در روستای نبی‌شیث بعلبک برایمان باز کرد، بعد هم توضیح داد که سیّدعباس چطور خانه‌ی کوچکی را که در این روستا داشت، حوزه‌ی علمیّه کرد و توانست نیروهایی تربیت کند که هسته‌ی اصلی حزب‌الله لبنان را تشکیل بدهند؛ نیروهایی که فقط یکی‌شان سیّدحسن نصرالله بود. ماشینِ صدمه‌دیده‌ی سیّدعبّاس را توی حیاط آرامگاه، داخل محفظه‌ای شیشه‌ای حفظ کرده بودند. امّ‌یاسر بخش خواهران حوزه‌ی علمیّه را اداره می‌کرد و آن روز، همراه همسر و فرزند چهارساله‌اش سوار ماشین بودند؛ روزی که اسرائیل دیگر نتوانسته بود حضور سیّدعبّاس در لبنان را تحمّل کند و با بالگرد، ماشینش را گلوله‌باران کرد. https://eitaa.com/kimiayesaadat1