قصهی پویا و صندلی آبی🧑🏻🪑🩵
پویا پنج سالش بود که باهاش آشنا شدم 🧑🏻. از اون بچهها بودکه تا مامانش جلوی چشمش نباشه، انگار دنیا براش تاریک میشه. 😔😿👥اگه میفهمید قراره جدا بشه، گریه و داد و بیدادش به هوا میرفت.
👀😰😱😭
خیلی وقتا لجبازی میکرد😬😏مثلاً اگه میگفتی بشین، دقیقاً همون لحظه وایمیستاد🙂↔️. اگه میگفتی بازی کن، 🙂↕️برمیگشت اونور نگاه میکرد.👀
💥کانال واحد تخصصی کودک موسسه بهشت زندگی
https://eitaa.com/joinchat/3304587553Ce89b035e44