داستان قرآنی✨
حضرت شعیب🌹
قسمت آخر🍀
عدهاي از گردنكشان قومش گفتند:اي شعيب!يا تو وياران مؤمنت را ازروستايمان بيرون ميكنيم يا بايد به آئين ما برگرديد!
شعيب گفت:حتي اگر ما نخواهيم؟اگر بعد از اينكه خدا ما را از بت پرستينجات داد به كيش شما برگرديم ،بي گمان بر خدا دروغ بستهايم!ما نميتوانيمبرگرديم مگر خدا بخواهد كه دانش خدا همه چيز را فرا گرفته است وما بر خداتوكلداريم.
خدايا!بين ما واين قوم راه حق را باز كن كه تو بهترين راهگشاياني.
عدهاي ازكافران قوم او گفتند:اگر از شعيب پيروي كنيد شما زيانكار خواهيد بود.
ناگاه عذاب الهي آنان را فرا گرفت ودر خانه هاي خويش به رو درافتادندومردند.
آنانكه شعيب را تكذيب ميكردند گويي هرگز در آنجانبودندو آنان كهشعيب را تكذيب كردند زيانكار شدند.
در اين هنگام شعيب بهآنها(مردگانشان)خطاب كرد:اي قوم من!من پيام خدا را رساندم وشما را نصيحتكردم .پس چگونه بر گروهي كافر(كه عذاب شدهاند)ناراحت باشم؟
✍🏻 داستان حضرت ایوب را خدمت شما عزیزان ارائه خواهیم داد...