🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۴۸ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 فرامرز و اسماعیل ، 🇮🇷 در حال رد و بدل اطلاعات بودند 🇮🇷 که دوباره فرامرز ، گربه شد . 🇮🇷 اسماعیل ، نماز مغرب و عشا را خواند 🇮🇷 و در حالی که به فرامرز فکر می کرد ، خوابید 🇮🇷 در وقت اذان صبح ، فرامرز انسان شد 🇮🇷 و اسماعیل را بیدار کرد . 🇮🇷 اسماعیل به ساعتش نگاه کرد و گفت : 🌹 ممنون که برای نماز صبح بیدارم کردی 🐈 فرامرز گفت : مگه تو هم نماز می خونی ؟ 🌹 اسماعیل گفت : خب آره ، مگه من کافرم ؟ 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 نه منظورم این نبود 🐈 چون خودم بلد نیستم و نماز نمی خونم 🐈 فکر کردم شما هم مثل من بلد نیستی 🐈 راستی ؛ 🐈 میشه خواهش کنم به منم یاد بدی ؟ 🌹 اسماعیل گفت : آره چرا که نه 🌹 اتفاقا یاد گرفتن نماز خیلی آسونه 🌹 چون که نماز هر روز تکرار میشه 🌹 به خاطر همین زود یادش می گیری 🇮🇷 با هم به طرف سرویس بهداشتی رفتند . 🇮🇷 اسماعیل گفت : 🌹 اول باید وضو بگیریم 🌹 که اونم شش مرحله داره 🌹 هر کاری می کنم تو هم انجام بده : 1⃣ اول صورتمون رو از بالا به پایین می شوریم 🌹 از جایی که موی سرمون روییده تا زیر چانه 2⃣ دوم دست راستمون رو ، 🌹 از بالای آرنج ، به پایین ، 🌹 تا نوک انگشتان ، میشوریم . 3⃣ سوم دست چپمون رو ، 🌹 مثل دست راست از بالا به پایین می شوریم 4⃣ چهارم ؛ سرمون رو مسح می کنیم 🌹 یعنی با خیسی و رطوبت دست راست ، 🌹 از وسط سر تا قبل از رسیدن به پیشونی ، 🌹 دستمون رو می کشیم . 5⃣ پنجم ؛ با همون خیسی دست راست ، 🌹 پای راست رو مسح می کنیم . 🌹 یعنی از سر انگشتان پا ، تا مچ پا ، 🌹 دستمون رو می کشیم . 6⃣ ششم هم ، با خیسی دست چپ ، 🌹 مثل پای راست ، پای چپ رو مسح می کنیم . 🇮🇷 فرامرز ، چه در وضو ، چه در نماز ، 🇮🇷 هر کاری که اسماعیل می کرد 🇮🇷 و هر چیزی که می گفت ، 🇮🇷 او نیز انجام می داد . 🇮🇷 بعد از نماز ، اسماعیل به فرامرز گفت : 🌹 راستی آقا فرامرز ، یه چیزی یادم اومد . 🇮🇷 فرامرز گفت : چی ؟! 🇮🇷 اسماعیل گفت : 🌹 دیروز مدیر خیلی عصبانی بود 🌹 و به همه رقبا و دشمنانش زنگ زد 🌹 اون فکر می کرد که تو از طرف اونا اومدی 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 خب اینکه خیلی خوبه 🐈 می تونیم اونا رو به جون هم بندازیم . 🐈 فقط کافیه در مورد همه شون ، 🐈 اطلاعات جمع کنیم . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399