ساده‌لوحی پیش صاحب دلی از فقر و نداری ناله کرد... صاحب دل، دست در جیب برده سکه‌ای ( صدقه) به او داد. ساده‌لوح از خشم صورتش سرخ شد و با لحنی تند گفت: من صدقه از کسی نمی‌گیرم! انتظار چنین توهینی از تو را نداشتم...!! صاحب دل تبسمی کرد و گفت: این خرد شدنت را هرگز فراموش نکن! و بدان پیش کسی که کاری برای رفع مشکل تو نمی‌تواند بکند، زبان به شکایت از روزگار مگشا که با ناله از روزگار، فقط خودت را پیش او تحقیر کرده‌ای و چیزی دستگیر تو نخواهد شد.👌 @kodak_novjavan1399