✨🌙✨🌙✨🌙
#قصه_متنی
#سحرکوچولو و
#ماه_رمضان
وقتی پدر از سر کار آمد موقع افطار بود.
پدر و مادر و مادربزرگ نمازشان را خواندند و دعا کردند و بعد همه روزه خود را با گفتن بسمالله باز کردند.
آن شب سحر کوچولو برای اینکه بتواند قبل از صبح، خیلی زود از خواب بیدار شود،
پهلوی مادربزرگش و زودتر از همیشه خوابید.
نزدیک سحر که شد ساعتی که مادربزرگ کوک کرده بود زنگ زد و همه از خواب بیدار شدند.
بعد پدر، سحر کوچولو را آرام از خواب بیدار کرد و گفت: دخترم… دخترم…
سحر آمده! نمیخواهی او را ببینی؟
سحر کوچولو با شنیدن این جمله فوری از خواب بیدار شد …
ادامه دارد..
@kodaknojavan 🌿🌷