#قصه_درمانی
#درمان_پرخاشگری
💢قصه گربه عصبانی (گروه سنی 5 تا 8 سال)
اردک که دیده بود که چگونه به زرافه چنگ زد،گفت:
” نه من نمی خواهم با تو بازی کنم، چون تو به دوستانت پنجول می کشی.
” گربه شانه هایش را بالا انداخت و گفت: ”
اصلا مهم نیست، بقیه ی حیوانات با من بازی می کنند.
” وقتی که گربه از اسب پرسید که آیا می خواهد با او بازی کند
او هم گفت نه.
بعد گربه پیش فیل رفت و پرسید که آیا می خواهد با توپ براق او بازی کند.
فیل و خوک با هم گفتند :
✅” ما با تو بازی نمی کنیم. چون تو به دوستانت پنجول می کشی.
” گربه عصبانی شد.
اما هیچ کاری نمی توانست بکند.
روزها می گذشت و او حیوانات دیگر را تماشا می کرد که با هم بازی می کردند.
خیلی خسته و کسل شده بود.
🔵پایان
@kodaknojava 🌿🌷