• . یکۍ یِ خـٰاطره‌ای میگفت ڪھ از خاڪ شلمچھ اوردم مادرم عصبانۍ شد گفت:این خاڪا شیمیایۍان و فلان..:| ریخت خاڪُ تو باغچھ و درخت سیبۍ ڪھ سال‌ها میوه نمیداد ، اون سال سیب‌هاش عطر گُل محمدۍ میدادن:) گریـھ میڪرد، سیب ها رو بغل میگرفت و میخوابید💔.. -بوۍسیب‌عطرِحرم🌱-Eitaa.com/komeil3